در یکی از شبکه های صدا و سیما یه فیلم کوتاه دیدم از این قرار:
یه مغازه پرنده فروشی کوچیک بود که مغازه دار با یه مشتری مشغول صحبت در مورد یه طوطی گرون قیمت بودن. گاهی هم تصویر یه بچه هشت یا نه ساله ارو نشون می داد که داره از پشت ویترین به یه پرنده نگاه می کنی! وسط حرف های مغازه دار با مشتری بود که بچه یه دفعه ظاهر شد و گفت: "ببخشید اون پرنده چنده" منظورش یکی از پرنده های تو قفس پشت ویترین بود. مغازه دارم گفت: "اون مجانیه. برای تو پسرم. برش دار برو" پسره تعجب کرد. چون تو لحن مغازه دار هیچ محبتی دیده نمی شد که بخواد با ترحم این حرف و بزنه. واسه همین باز پرسید: "چرا مجانی هست و قیمتی نداره" مغازه دارم که حرفش مدام با مشتری قطع می شد با یه لحن خشک تر از قبل گفت "این پرنده یه پا نداره. واسه همینم کسی نمی خره این رو". دوربین یه دفعه میز مغازه دارو نشون داد که روش یه پنج هزارتومنی هست و نه از پسر خبریه و نه از قفس! مرد مغازه دار پول و برداشت و از در مغازه کوچیکش پرید بیرون که بره پول و بده به پسره که دید پسره با یه فاصله پنجاه قدمی از مغازه قفس تو دست می ره اما... لنگون لنگون.
به نظر شما سازنده این فیلم قصدش فهموندن چه چیزی به شما بود؟ و یا اصلا شما چی ازش متوجه شدید؟
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
به یک آغوش گرم
برای فراموش
کردن سرمای
زندگی
نیازمندیم و آدرس
golbargstan.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.