چندتا عکس یادگاری
با یه بغضو چندتا نامه
چندتا آهنگ قدیمی
که همه دلخوشیامه
آینه ای که رو به رومه
غرق تو بهت یه تصویر
بارونای پشت شیشه
من و تنهایی و تقدیر
دست من نیست نفسم
از عطر تو کلافه می شه
لحظه ای که حسی از تو
به دلم اضافه می شه
باور نمی شه اما
این تویی که داره می ره
خیره می مونم به چشمات
حتی گریه ام نمی گیره
چشای مونده به راهو
شب تنهایی و ماهو
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
شاید روزی فرا برسد که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای
که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است
و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است
و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه
زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.
بگذارید آن را بستر زندگی بنامم.
بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
فیلمی که دیگه الان قدیمی شده ولی موضوع این فیلم هیچ گاه قدیمی نمیشه. واسه همینه که اومدم بهتون توصیه کنم اگر این فیلم و هنوز ندیدید تماشاش کنید. چرا که شما پدر و مادر های آینده خواهید بود و لازم هست نکاتی رو در زندگی بدونید... داستان دختری است به اسم مریم که پدرش باهاش خیلی بد رفتاری می کنه و زیر مشت و لگد هاش خردش می کنه همیشه... البته این فیلم به درد کسایی می خوره که از خدشه دار شدن روحیه اشون نگران نشن. چرا که شاید بر وفق مراد شما فیلم جلو نره. از طرف دیگه همین ویژگی باعث زیبایی فیلم و هرچه واقعی تر شدن اون میشه. گرچه این فیلم واقعیت محض بعضی از خانواده های ماست! از بازیگران این فیلم میشه اشاره کرد به شریفی نیا و گلشیفته که هر دو بازی بسیار عالی دارن در فیلم. اگر علاقه داشتید می تونید در انجمن در قسمت نقد فیلم یک تاپیک برای نقد و بررسی این فیلم باز کنید.
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمع کار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشنهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود...
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
و ناخدای عشقی ، من ساحلی غریبم / لنگر بزن مسافر ، من خاک هر رفیقم . . .
.
. مثل ایرانسل خرابتم
مثل ۹۱۹ همراهتم
مثل ۹۱۲ رفیق با کلاستم !
.
.
بچه که بودیم دل درد ها را به یک زبان ناله میکردیم ، همه میفهمیدند
بزرگ که شدیم درد دل ها را به صد زبان میگوئیم ، کسی نمیفهمد . . .
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.
بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود.
مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید
از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد.
زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد
مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود،
از خوشحالى سر از پا نمى شناخت.
او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى تواند
راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد
تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند.
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
یک اتاق ، اندکی نور، سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است
در امتداد لحظه هایم
هر روز....!
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان
قاه قاه......
معنی اشک ، کبودی و درد را می دانم
بغض سنگین خاطره را از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دوراز همه ، خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم ، همه ی ذره ها آرام می شوند
یک اتاق ،اندکی نور.... من خدا را دارم!
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
تو دستات گرمه می دونم ولی دستای من سسته
چرا غمگینی و اشکات، تموم جونت و شسته
حالا که اومدی پیشم، بیا بی گریه و زاری
حقیقت رو بهت میگم، جوابم کردن انگاری...
بزار پات و روی قلبم، نزار دست روی احساسم
به جای گریه و زاری، یه کم دعا بکن واسم
تموم دکترا گفتن همین روزاست که می میرم
نمی دونن دوام شوک نیست، نباشی جون نمی گیرم
نبر ولتاژش و بالا، نزن شوک من دلم خونه
همین جایی که شوک میدی، دلم نیست خونه ی اونه!
حالا قدرت و می دونم، گرچه فرصتی نمونده
قربون دلت برم که تورو تا اینجا کشونده
اگه قسمت موندنم بود تورو تنها نمی زاشتم
می گفتی بمیر می مردم، که نگی دوستت نداشتم
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
به یک آغوش گرم
برای فراموش
کردن سرمای
زندگی
نیازمندیم و آدرس
golbargstan.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.