به خاطر اینکه یک روز تو در برابر250 میلیون نفرپیروز شدی!
هميشه به ياد اين باش كه يه كسي اون بالا بالا ها داره تو را نگاه ميكنه و هميشه دست هاش
منتظر اينكه تو به طرفش بري.
پس فرصت از دست نده برو به سمت آرامش
نه تو مي ماني نه اندوه و نه هيچ يك از مردم اين آبادي
به حباب نگران لب يك روز قسم و به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت غصه هم خواهد رفت
آن چناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند.
لحظه ها عريانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آيينه نه آيينه به تو خيره شدست، تو اگر لبخند زني آن هم به تو لبخند مي زند
و اگر بغض كني ... واي از آيينه دنيا كه چه ها خواهد كرد
کوتاه ترین کلمه دنیا I
شیرین ترین کلمه دنیا LOVE
عزیزترین شخص دنیا YOU !
.
.
.
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد . . .
.
.
.
اگر یار مرا دیدى به خلوت / بگو اى بى وفاى بى مروت
غمم دادى و غمخوارم نکردى / سر و کارت به فرداى قیامت . . .
.
.
.
عصاره تمام مهربانى ها را میگیرم وازان فرشته ای میسازم همچون
“خودت”
.
.
.
تو سراپا ادعایی عزیزم
انکار نکن!
عشقت را چشیدم طعم کشک میدهد ! ادامه مطلب...
با سلام به تمام دوستان و کاربران گل گلبرگستان امروز به این دلیل اومدم پیام بدم که ما به زودی با یک تیم بزرگ بر میگردیم و قصد داریم این وبلاگ رو تبدیل به سایت کنیم . به خاطر روازیی که نبودم شرمنده همتون هستم باید منو ببخشید گرفتاری کار خیلی زیاده حتی گلبرگ خانم مدیر ارشد سایت هم نتونستند این مدت بتون سر بزنند اما توی مدت کوتایی سایت لوکس بلاگ از ریشه قطع شده بود و ارتباطی نمیشد با سایت بر قرار کرد ولی به گفته مدیریت اصلی سایت مشکل قرار است رفع شود . لوکس بلاگ یکی از بهترین سرویس هایی هست که توی وبلاگ ها در اومده و داره سبقت میگیره فقط یه کم پشتیبانیش ضعیف عمل میکنه که اونم به زودی انشاالله رفع خواهد شد. به زودی بر میگردیم پیشتون دوستان شما برای تماس با من میتونید از بنر زیر لوگو ها استفاده کنید و وارد چت روم فارس شوید . ازتون میخوام به سایت فارس رای دهید و در گوگل اونو محبوب کنید فقط یا یک کلیک متشکرم از همتون یا حق خدانگهدار .
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در شنبه 5 شهريور 1390برچسب:,
برای خواندن این حرف های عاشقانه به ادامه مراجعه کنید
کسی نگفته است که زندگی کار ساده ایست،گاهی بسیار سخت و ناخوشایند می نماید.
اما با تمام فراز و فرودهایش، زندگی ...از ما انسانی بهتر و نیرومند تر می سازد.
حتی اگر در لحظه حقیقت آن را در نیابیم..........
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسری شد…
پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، او از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که آن پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه آن پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود........ ادامه مطلب
دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »
***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست
***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:,
زمانی که پدرم به من گفت: وقتش است ازدواج کنم، نمیدانستم عاقبتش سر از پشت میلههای زندان درآوردن باشد. چون آن لحظه انگار داشت افکارم را به زبان میآورد. افکاری که مدتها ذهنم را به خود مشغول کرده بود، برای همین کانال تلویزیون را عوض کردم، اما به جای اینکه به تصویر خیره شوم، سرم را پایین انداختم.
مادرم که چشمهایش از ازدواج قریبالوقوع من میخندید، سینی چای و شیرینی را زمین گذاشت و گفت: ایشاا... خوشبخت شی مادر!
پدرم هم سرتکان داد: بله... اگر آستین بالا نزنیم شاید خیلی دیر شود و مجبور بشیم ترشی بیندازیمت!.....
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !
اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ، این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین
درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی
نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!
میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،
شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود
ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم
ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!
شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ، اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است!
همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ، میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی
گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ، دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن !
اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی ! مهدی جونم
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در یک شنبه 12 تير 1390برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
به یک آغوش گرم
برای فراموش
کردن سرمای
زندگی
نیازمندیم و آدرس
golbargstan.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.