یادمه وقتی بهم رسیدیم تو زمینی بودی و هم رنگ خاک
من آسمونی بودم و هم سازه باد تو به من راه رفتن با کفش های گلی روی اسفالت رو یاد دادی
و پرواز را از من آموختی ..... هرچند نیمه کاره روزی بالهایم را برای تجربه کردن آغوش آسمان قرض گرفتی و
جاش قول دادی کفشهایت را به من بدهی...!
و پریدی ، بال زدی و بال زدی
اوج گرفتی بالاتر و بالاتر ... دورتر ودورتر و دیگر دیده نشدی تو انقدر ذوق پرواز را داشتی که یادت رفت کفشهایت را درآوری
ومن وقتی به خودم آمدم پا برهنه چشم به راه برگشتنت ایستاده بودم روی جاده ... روزها گذشت و تو برنگشتی
چون راهه برگشت را در آغوش آسمان گم کرده بودی ..... آخه میدونی !! تو هیچ وقت درس
پرواز را خوب یاد نگرفتی ومن دلسوزانه از این پایین با حداکثر توانم
آخرین درس پرواز راهم برایت فریاد زدم شاید بشنوی مواظب باش با کفشهایه گلییت آسمان را
کثیف نکنی و آن وقت بدون بالهایم و کفشهایت روی آسفالت راه زمینیم را
آغاز کردم ......
فارس چت را در گوگل محبوب کنید
نظرات شما عزیزان:
معين
ساعت9:24---2 مهر 1390
عكسش مهدي تل بود و گلي
صبا
ساعت22:33---14 شهريور 1390
جالب بود دمتون گرم
[+] نوشته
شده توسط گلبرگ و مهدی در چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
به یک آغوش گرم
برای فراموش
کردن سرمای
زندگی
نیازمندیم و آدرس
golbargstan.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.